سنگریزه
خاطره ای از شهید عظیمی
به روایت: خلیل نقیب زاده
توی شیخ صالح که قبل از عملیات بیت المقدس ۴ مستقر بودیم، دائماْ شیطونی میکردیم. مثلاْ روی یه تپه لم داده بودیم و یکدفعه یکی با سنگ ریز میزد به نفر روبروی خود (شما فرض کنید ۱۰ نفر آدم یه طرف و ۱۵ نفر آدم دیگر در مقابلشان یا نشسته یا لم داده بودند). یکدفعه یک نفر با یک سنگ ریزه میزد به نفر مقابل خود، خب متقابلاْ او همچنین عملی را با یک سنگ ریزه دیگه جواب میداد. یواش یواش این عمل تبدیل میشد به پرتاب سنگهای بزرگ از سمت مقابل و نهایتاْ با سنگ بدنبال هم کردن و بعد هم کلی خندیدن…
اما در چنینن موقعیتی شهید عظیمی در گوشهای مشغول درس خواندن بود و خود را برای کنکور رشته پزشکی آماده میکرد. راستش همیشه وقتی او را میدیدم، کمی به فکر فرو میرفتم و کلی سوال برام پیش میاومد…
… تا اینکه شهید عظیمی تو عملیات بیت المقدس ۴ شهید شد.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.